لبخند که میزنی پیدایش می شود
آنچه که مدت ها بود در درونم گم گشته بود ...
میرزا محمد رضی معروف به میررضی آرتیمانی از شاعران و عارفان مشهور زمان صفویه است که در نیمه دوم قرن دهم هجری قمری در روستای آرتیمان از توابع تویسرکان به دنیا آمد. در ایام جوانی به همدان عزیمت و در آنجا مشغول تحصیل شد و در سلک شاگردان میرمرشد بروجردی درآمد. میررضی به علت شایستگی وافری که داشت زود مورد توجه شاه عباس صفوی قرار گرفت و در جمع منشیان و میرزایان شاه در آمد و به همین دلیل بود که داماد خاندان بزرگ صفوی شد. او در سال ۱۰۳۷ هجری قمری دیده از جهان فرو بست. او را در محل خانقاهش در تویسرکان به خاک سپردند. از او حدود ۱۲۰۰بیت شعر به جا مانده که معروفترین آنها ساقی نامه ی اوست.
در خرابات مجانین کن گذر
تا ببینی رسم و آئین دگر
عادت اینجا ترک رسم و عادت است
رسم، اینجا ترک جان و ترک سر
کوی عشق است این و در وی صد بلا
راه عشق است این و در وی صد خطر
حضرت عشق است اینجا باش باش
سر مده اینجا عنان آهستهتر
آسمان اینجا ببوسد آستان
جبرئیل اینجٰا بریزد بال و پر
اثر کوی عشق از رضی الدین آرتیمانی شاعر و عارف زمان صفویه
کوی عشق
در خرابات مجانین کن گذر تا ببینی رسم و آئین دگر
عادت اینجا ترک رسم و عادت است رسم، اینجا ترک جان و ترک سر
کوی عشق است این و در وی صد بلا راه عشق است این و در وی صد خطر
حضرت عشق است اینجا باش باش سر مده اینجا عنان آهستهتر
اندر ادامه آمد به تفضیل تو ای خواهان آن برو در شرح تفضیل
ادامه مطلب ...
یه آقایی که دکترای ریاضی محض
داشته، هر چقدر دنبال کار می گرده بهش کار نمیدن!! خلاصه بعد از کلی تلاش، متوجه میشه
شهرداری تعدادی رفتگر بی سواد استخدام می کنه!!
میره شهرداری خودش رو معرفی می کنه و مشغول به کار میشه…!
بعد از دو سه ماه میگن همه باید در کلاسهای نهضت شرکت کنید! این بنده خدا هم شرکت
می کنه!!یه روز معلم محترم در کلاس چهارم، ایشون رو می بره پای تخته تا مساحت یک
شکلی رو حساب کنه! تو این فکر بوده که انتگرال بگیره یا نه که می بینه همه دارن
داد می زنن:
انتگرال بگیر…!!!
ترس نماز یک کودک ده ساله باشد
ترس سکوت دلخراش این جاده باشد
سوت پسرک در کوچه ی تاریک شب
ترس افتادن از چاه در چاله باشد
ترس موج خروشان از پس سنگها
ترس قصد دیوار نویسی شب/رنگها
صدای شنیدن رگبار فریاد و هاشور
ترس قفس از ناله و از میله ها
ترس در دستان من است و در نفس
ترس این نماز است از کفر جرس
ترس در قلب زمین در خاک و گل
ترس آن سیب است در دست هوس