لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

دلتنگی

سخن می گویمت


آوارهایی چنان سهمگین


که ضربه هایی سخت مغمومانه را 


از دل ترس تاریک تنهاییم


به دست پر لطافت شبنم گداز جدایی


در درونم می کشاند


دل تنگ / دلتنگ


دو واژه-/- دو حرف-/- دو درد و دل


آنقدر دلت را تنگ کردی که مرا اذن دخولی نیست


و هر روز


به این رطب تلخ فکر می کنم


که کجای این راه درست/درست نیست





م.مسکوت

داستان من و تو

از پشت تمام افکار و واژه ها خودم را بیرون کشیدم و این شد انشای جهان من و تو


فقط برای من و تو



به گریه دار ترین خنده ی تو

به خنده دار ترین گریه ی من

به تمام حرف های سکوت من و تو

به تمام کشتن خود من

به تمام شانه های بی تفاوتی تو

--------------

این آخرین بغض سکوت جهان من و تو

این رابطه شک میان من و تو

این جدایی/آپوکالیپس جهان من و تو

این شعر آخرین حرف من

این سکوت آخرین حرف تو

-------------

ما ندارد جهانی که نباشد با من و تو

یک دریا بود میان ماهی من و تو

اسیر ماهی دریا بودم من

آزاد بودم در دریای خیال تو

در این جای داستان که رسیدم من

چه گوارا هم گریه شد

از گنجشک تنهای باران خورده ی انشای من و تو



م.مسکوت


آرزویی آن طرف رویا

امروز

گلی را دیدم که از نگاهت

جامه اش را درانده بود

 و در پیشواز قدومت

آهنگ شهادت زیباست را

 می نواخت....

عید شد و من؟

گذر کرد خاطراتم

من منتظر دیدن روی ماتم

آه ، ماه ، راه است انتظارم

کی بیاید خبری از معشوق و یارم

از کنارت از کنارم

گذر کرد تمام خاطراتم

من هنوز در فکر یک قرارم / بی قرارم ...... بی قرارم