لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

این پست موضوع ندارد

به مغزهای نعوظ کرده ی کمر گیر

به فکرهای پر و شلاق های شکم سیر

به لیسانسه های بی سواد و اساتید دلگیر

به شکم های خالی و جیب های هواگیر

به دست های ضربدری پشت کمر جوانهای جوگیر

به می نویسم این بار با چشم غلط گیر

به روزمان روزه گرفته است شب گیر

به افکار روشن فکری در دستان این فالگیر

به نفس های گرگ و گوسفندان نفس گیر

به گرفتن گیر دزد و دزدان دزدگیر

به گربه های موش و موش های موش گیر

به عشق های کشک و چشم های جن گیر

به دین مدرن و فریادهای گلوگیر

به بهمنی که عاقبت سیگار شد

به تمام همت ها که عاقبت دیوار شد

قسم  می خورم که روزی

چشمان آسمان آبی خواهد شد.

دیگر پنجره ایی آن سوی ابرها پیدا شد




م.مسکوت

کمی بخندیم

یه آقایی که دکترای ریاضی محض داشته، هر چقدر دنبال کار می گرده بهش کار نمیدن!! خلاصه بعد از کلی تلاش، متوجه میشه شهرداری تعدادی رفتگر بی سواد استخدام می کنه!!
میره شهرداری خودش رو معرفی می کنه و مشغول به کار میشه
!
بعد از دو سه ماه میگن همه باید در کلاسهای نهضت شرکت کنید! این بنده خدا هم شرکت می کنه!!یه روز معلم محترم در کلاس چهارم، ایشون رو می بره پای تخته تا مساحت یک شکلی رو حساب کنه! تو این فکر بوده که انتگرال بگیره یا نه که می بینه همه دارن داد می زنن:
انتگرال بگیر
!!! 

http://www.5rooz.com/Files/images/ghahghahe1.jpg