لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

دلتنگی

سخن می گویمت


آوارهایی چنان سهمگین


که ضربه هایی سخت مغمومانه را 


از دل ترس تاریک تنهاییم


به دست پر لطافت شبنم گداز جدایی


در درونم می کشاند


دل تنگ / دلتنگ


دو واژه-/- دو حرف-/- دو درد و دل


آنقدر دلت را تنگ کردی که مرا اذن دخولی نیست


و هر روز


به این رطب تلخ فکر می کنم


که کجای این راه درست/درست نیست





م.مسکوت