خونم دلم در خودکار بود و این صفحه شد کرام الکاتبینم
آن رفیقی که در اندیشه ی گرگ حاضر بود
آن نمازی که نخواندیم و همش باطل بود
آن خدایی که در ِ قلب مرا بسته زد ِ انگار
آن عشق تو و تکرار پَسِ تکرار
م.مسکوت