لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

ابتذال زندگی


دل به دریا میزنم در قیل و قال زندگی

خسته از پژمردنم پشت خیال زندگی


در اتاق فکر من، آیینه تابوتم شده
در نبردم، در کما، با احتمال زندگی

کفشهایم رو به فردا پشت در کز کرده اند
بنده ی دیروزم و حل سوال زندگی

مثل یک گنجشک زخمی در هوای بیکسی
بی رمق نوک میزنم بر سیب کال زندگی

در همین بازی گل یا پوچ دل وا مانده ام
کیش و ماتم میکند رندان فال زندگی

عابری هم در گذر از کوچه ی ما هر زمان
باخودش حرفی زند از ابتذال زندگی

شاعر : طاهری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد