لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

گریه های من

 

از فاصله ی وهم آن تا آن

گریه وسط جزوه های عمران

حل شدن ِ قهوه ایی سرد

قرار گذاشتن ِ ظهر خوزستان

تقارن کوچک و بزرگ با هم

درک حیوانیسم یک انسان

خون چکد از ملحفه ایی تمیز

لبخند/آغاز شیطنتی بدان

پا شد شل و/شل کرد پا را

تف شد این رابطه آسان

قنوت بغ بغو های مست

خودم دیدمت نکن کتمان

رفتم و بهاری کنارم هست

گمشو برو حقیر بی وجدان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد