لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

داستان من و تو

از پشت تمام افکار و واژه ها خودم را بیرون کشیدم و این شد انشای جهان من و تو


فقط برای من و تو



به گریه دار ترین خنده ی تو

به خنده دار ترین گریه ی من

به تمام حرف های سکوت من و تو

به تمام کشتن خود من

به تمام شانه های بی تفاوتی تو

--------------

این آخرین بغض سکوت جهان من و تو

این رابطه شک میان من و تو

این جدایی/آپوکالیپس جهان من و تو

این شعر آخرین حرف من

این سکوت آخرین حرف تو

-------------

ما ندارد جهانی که نباشد با من و تو

یک دریا بود میان ماهی من و تو

اسیر ماهی دریا بودم من

آزاد بودم در دریای خیال تو

در این جای داستان که رسیدم من

چه گوارا هم گریه شد

از گنجشک تنهای باران خورده ی انشای من و تو



م.مسکوت


ایمان قرآن

هنوز حس قشنگی در تو جان دارد.

هنوز حرف قشنگی به تو ایمان دارد.

من و این لحظه درون سادگیه خویش هنوز قرآن به کلامت ایمان دارد.


محمد مسکوت

آرزویی آن طرف رویا

امروز

گلی را دیدم که از نگاهت

جامه اش را درانده بود

 و در پیشواز قدومت

آهنگ شهادت زیباست را

 می نواخت....

رباعی گل

وقتی که تو را می بینم  

گویی از این عالم سیرم 

وقتی که تو هستی پیشم 

گل گفت دیگر من پیر پیرم

احساس این روزای من

احساس این روزای من شبیه آن قرآنی ست که سوخت و دم برنیاورد.

احساس این روزای من شبیه کلاغ داستان کودکی ام شده که هنوز به خانه اش نرسیده است.

احساس این روزای من شبیه انتظار باران از ابری سفید است.

شبیه فرار من از مرگ

شبیه آسمان خراش فقر

و شبیه حس بودن به جای هستن.

و شبیه گریه های جدایی قبل سلام آشنایی

و...