خانه
عناوین مطالب
تماس با من
لابلای باران هم آلت است
شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم
لابلای باران هم آلت است
شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم
درباره من
محمد مسکوت ، دانشجوی عمران ؛ اهل شیراز...بخور ، راه برو ، زندگی کن ؛ این حکم در مورد من یکی صدق کرد. . . . وقتی نباشد هستش می شود هرگز چقدر با خود گوید بی تو هرگز بی تو /با تو /بی همه/ بی خودش می رقصد تیغ در دست چپش
ادامه...
پیوندها
ساقی
محمد قربانی
دازاین
بهشت ایستگاه آخر
تثلیث
آخر کلاس
بچه مرشد
اشعار ناب
ثانیه های ابدی
میلاد عرفانپور
اشعار شاعران
دستهها
شعر نو
4
غزلیات(پست مدرن ؛ کلاسیک)
4
درد اجتماعی
2
آزاد
5
برگزیده
2
دو بیتی
3
قصاید
2
رباعیات
5
جدیدترین یادداشتها
همه
فصل جدید
آخرینم محکوم
پنکه سقفی - برگرفته شده از وبلاگ بانوی شهر
مشکوک
دلتنگی
قطارها هم گفتند نرو
آزادی
ابطال این شدم
تنهایت/هان!
این پست موضوع ندارد
داستان من و تو
ایمان قرآن
آرزویی آن طرف رویا
رباعی گل
احساس این روزای من
بایگانی
آذر 1395
1
فروردین 1394
1
دی 1393
1
فروردین 1393
1
تیر 1392
1
فروردین 1392
1
اسفند 1391
4
بهمن 1391
2
آبان 1391
1
مهر 1391
1
خرداد 1391
1
اردیبهشت 1391
6
فروردین 1391
12
تقویم
آذر 1395
ش
ی
د
س
چ
پ
ج
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
جستجو
آمار : 24483 بازدید
Powered by Blogsky
رباعی گل
وقتی که تو را می بینم
گویی از این عالم سیرم
وقتی که تو هستی پیشم
گل گفت دیگر من پیر پیرم
مسکوت
یکشنبه 30 مهرماه سال 1391 ساعت 04:24 ب.ظ
2 نظر