لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

لابلای باران هم آلت است

شعر گفتیم و بی شعوری خواندنم

مرد کیست؟

 

ببار باران ببار بارن

غصه خواب است تو بباران

می کند در گریه چشمان ترم

من ساده نبودم شاید که خرم

در صدایت/سکوتم می خرامد

از هیچم/همه را خوب می داند

به آغاز رسیدم به پایان می رسانی

فلسفه ی عشق را خیانت می نگاری

می نگرم در اوج از سقوطت

شدم سنگی رو به نزولت

اشاعه ی صدای خط مفرد و من مرد تنهام

روی یک سنگ بزرگ نوشته این جوان ناکام

عکسم می زند لبخند بر دیوارها

می گویند زیاد شده اند این ناکام ها

کامش محکوم و قفس بسته اس

تلخ شده زندگی و نفس خسته اس

وقتی نباشد هستش می شود هرگز

چقدر با خود گوید بی تو هرگز

بی تو با تو بی همه بی خودش

می رقصد تیغ در دست چپش

خون داغ ریخت بر زمین

زمین داغ شد زد بر جبین

این صدای چکه های باران نیست

صدای مرد و ناودان مردی ست 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد